پنجره نگاه
بندرت پیش می آید دیگران را آنگونه که هستند ببینیم، بشنویم و درک کنیم. پنجره نگاه ما معمولا محدود به تجربه ها و ادراکات شخصی ماست.
آنطور که آموخته و تجربه کرده ایم می بینیم، می شنویم و پاسخ می دهیم، اغلب دچار سوءتفاهم می شویم چون ادبیات دیگران را با لغت نامه خود ترجمه می کنیم.
می پنداریم دیگران هم مانند ما فکر می کنند، می بینند و می شنوند. پنجره نگاهشان همان پنجره نگاه ماست حال آنکه هر کسی منظر نگاهش متفاوت و دنیایش ترجمه های خاص خود را دارد.
برای درک این تفاوت ها باید خود انسان ها را ببینیم نه تصویری که در ذهن ساخته ایم. از ظاهرشان گذر کنیم، عینک دانسته ها، تصاویر ذهنی و تجربه های خود را برداشته و خواسته ها، نیازها، دردها، نگرانی ها و دلخوشی های آنان را ببینیم. باید از پنجره نگاه دیگران دیدن را بیاموزیم.
اگر نگاه خود را تغییر دهیم خواهیم دید که چین پیشانی دیگران معنا دارد. نگاه های به زمین دوخته شده، شانه های افتاده، صداهای لرزان، فریادها، خنده ها و ... همگی معنا دارند و انسانی پشت آن معناها رنج می کشد، می ترسد، شادی می کند و امید دارد و آن انسان همانند ما ارزشمند، قابل احترام و دوست داشتنی است.
پس از آن احتمالا با دیگران مهربان تر ، تن صدایمان ملایم تر و چهره مان گشاده تر خواهد بود.